شبکه یک - 21 مهر 1396

گزینش و نظم اجتماعی (آزادی از "ترس")

هفته نیروی انتظامی – ستاد مرکزی گزینش پلیس - 94

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می­کنیم محضر برادران و خواهران عزیز. امام دو فرمان دادند از دو جهت، یکی مواردی از جمله اصل گزینش بود که در همه نهادهای حکومتی که به­نحوی بر جان و مال و ناموس و اسرار مردم واقف می­شوند، این در و دروازه نباید باز باشد که هر کسی از راه می­رسد برود بر جان و مال و ناموس مردم مسلط شود، آن هم به­عنوان مسئول حکومت اسلامی مردمی مثلاً. کسانی حق دارند بر جان و مال و آبرو و ناموس مردم مدیریت کنند و مردم طبق قانون مثل هر جامعه دیگری از آن­ها اطاعت کنند که این­ها صلاحیت علمی و عملی داشته باشند. یک دسته این­طور بحث­ها بود که این گلوگاه­های حقوق و آبروی مردم باید ملاحظه شود و دست هر کسی نیفتد، افراد باید صلاحیت­های علمی و عملی و اخلاقی داشته باشند تا از موقعیت سوءاستفاده نکنند، حالا در نیروی انتظامی از یک قدرت اقتدار نظام علیه مردم استفاده نکنند به نفع منافع خصوصی و باندی و قبیله­ای خود استفاده نکنند، سوءاستفاده نشود. اصلاً هدف گزینش همین است دیگر، یعنی باید کاری کرد که از امکانات حکومتی یعنی از قدرت، ثروت و آتوریته و نفوذ کلام اقتدار حکومتی نباید علیه مردم سوءاستفاده شود و این امانت خدا و امانت خلق است و این عین روایت است که تمام اختیارات حکومتی از جمله مسئله امنیت و نظم اجتماعی، امانت الله و امانت الناس است، این عین عبارتی است که در روایات هست از حضرت امیر، و قبل از ایشان از پیامبر اکرم. از آن طرف هم پیام­های مثل پیام هشت ماده­ای امام داشت که افراط نشود، به اسم گزینش و نظارت، هرج و مرج پیش نیاید که در همه مسائل خصوصی و عمومی و نیمه خصوصی و مربوط و نامربوط دخالت کردن، قشری­گری، تعصب یا تجاوز به حقوق و حریم افراد به اسم این­که ما باید کنترل کنیم، باید کنترل کنیم و این­ها، یعنی یک حد تعادل و عدالت اسلامی رعایت شود. هر دو دسته در صحبت­های امام بود که باید به هر دو بعد اشاره شود و درواقع، این دو بُعد، دو بُعد اسلامی است، گزینش یک گلوگاه است، توصیه شده به افرادی که گزینش می­کنند آدم­های متدین و باتقوا باشند، آدم­های باهوش باشند، چون اگر افراد منگول بخواهند بقیه را گزینش کنند، یک سازمان منگول تشکیل می­دهند چون افرادی که گزینش می­کنند باید از قد خودشان کوتاه­تر باشد دیگر، آدم ضعیف که نمی­تواند آدم­های قوی را گزینش کند. وقتی آدم­های ضعیف در رأس تشکیلاتی آمدند، آن تشکیلات نمی­تواند قوی باشد. اگرمسئول اقتصاد است، اقتصادش ضعیف می­شود، اگر مسئول امنیت است، ناامن می­شود، اگر امنیت خارجی، داخلی باشد، همین­طور، اگر مسئول تعلیم و تربیت است، سر تعلیم و تربیت پایین می­آید، بنابراین گزینش­گر باید خصوصیات متعددی داشته باشد، اولا چون این امانت خدا و امانت خلق است، قدرت و از جمله مسئله نظم و امنیت در جامعه که مستقیم با جان مردم، آبروی مردم، ناموس مردم، سر و کار دارد، هر خصوصیتی که مسئولین آن کار در آن حوزه اجتماعی و مدیریتی باید داشته باشند، همان خصوصیت به­ طریق اولی قوی­تر از آن باید در گزینش­گران آن باشد، اگر باید مسئولین مثلاً نظم و امنیت اجتماعی شرف داشته باشند، بی­شرف نباشند، وسط کار به ناموس مردم طمع نکنند، وسط کار به جان مردم، مال مردم، طمع نکنند، وسط کار انتقام­های شخصی و قبیله­ای و فامیلی و این­ها به­اصطلاح در دستور کارشان قرار نگیرد، خب گزینش­گرهای این­ها هم باید چنین آدم­هایی باشند، باید اهل شرف باشند، چشم طمع به ناموس و جان و مال مردم نداشته باشند، چون این وسط­ها خیلی موقعیت پیش می­آید که فرد وسوسه می­شود، نه شما، هر کسی در هر کاری که هست همین­طور است، یک حقوق ثابتی می­گیرد و بالاخره مشکلات زندگی و تورم و اجاره خانه هم هست، حالا بعضی از شغل­ها با جان و مال و ناموس مردم خیلی ارتباط ندارد، دو طرف خاص دارد، ولی بعضی شغل­ها و کارها هست که در مسائل حکومتی که روزی ده بار برای سوءاستفاده امکان و فرصت پیش می­آید، با توجیه. از این موارد هم داشتیم، بوده، در همه جوامع هم هست، جوامع که الهی باشند کمتر است و در جوامع فاسد بیشتر، در جامعه­ای که نظارت دقیق و قوانین شفاف و انصاف و عدل باشد این مسائل کمتر پیش می­آید، آن­ها که کمتر باشد بیشتر پیش می­آید ولی کم و بیش همیشه بوده، در تاریخ هم هست، در روایات هم نقل می­شود، همیشه بوده، باید کمترش کرد، نمی­شود آن را محو کرد چون انسان بالاخره ممکن الخطا است، حالا اشتباهاً می­گویند جایز الخطا، جایز الخطا هیچ­کسی نیست، ممکن الخطاست، وقتی می­گویی جایز است یعنی عیب ندارد، ممکن است یعنی می­شود دیگر، حالا عیب هم دارد ولی می­شود، معصوم نیستند، امام چقدر بشود؟ کم و زیادش، نوعش، نسبتش، یک جرم یا فسادی که اتفاق افتاد با آن برخورد شود یا نشود؟ چطور برخورد شود؟ به­موقع باشد، عادلانه، دیل یا دیر یا تبعیض­آمیز، این­ها همه تأثیر دارد در این­که فسادی در یک سیستمی گسترش پیدا کند یا در یک جامعه. ضریب هوشی افراد باید بالا باشد، آدم­های بی­هوش و نادان و افراد ابله نمی­توانند مسئول هیچ بخشی از جامعه باشند، این­ها که مسئول اقتصاد یا امنیت یا تعلیم و تربیت یا رسانه یا هر چیزی در جامعه هستند، این­ها باید ضریب هوشی و آگاهی و سوادشان از متوسط مردم باید بالاتر باشد و الّا چرا شما بر ما مدیریت و نظارت بکنید؟ اشخاص حقیقی اگر حساب کنیم که همه با هم تقریباً یکی می­شوند، این شخصیت حقوقی از کجا آمده؟ یعنی مردم وقتی با یک نظامی یا یک نیروی انتظامی برخورد می­کنند، این لباسی که تنش می­بینند دیگر به او به­عنوان یک شخص حقیقی نگاه نمی­کنند، این می­شود یک شخص حقوقی، این می­شود کل سیستم، نظام، لذا به حرفش گوش می­کنند و الّا اگر همین آدم با لباس دیگری باشد، شخصی، صدتا دستور بدهد، چه کسی به او گوش می­دهد؟ ولی وقتی با این لباس می­آید، با این آرم می­آید، با این حکم می­آید، یعنی این من، من نیستم، من کل نظام هستم، من نماد حاکمیت هستم، نماد حاکمیت اسلامی هستم، آن وقت دیگر مسئولیت­ها خیلی زیاد می­شود، خطرها هم زیاد می­شود. آدم وقتی در وسوسه­ها قرار می­گیرد، مثلاً مشکلات زندگی دارد، حقوق می­گیرد، می­گوید مگر چقدر می­گیرم، بعد در پرونده یا قضیه­ای قرار می­گیرد طرف خیلی راحت به او می­گوید فلان کار را بکن که ظاهراً برای این فرد خیلی سخت هم نیست، پنجاه میلیون، صد میلیون، می­دهم، خب سخت است که یک کسی مشکلات زندگی­اش باشد، خطر هم بپذیرد، یا از آن طرف تهدید شود، بگوید جانت، مالت، بچه­ات در خطر هستند، برایت پرونده­سازی می­کنیم و از این حرف­ها، سخت است یک کسی خطری متوجه خودش باشد یا طمعی، فرصتی در اختیارش باشد، مشکلی هم دارد و این به­خاطر این­که به یک قانونی عمل کرده باشد که تازه معلوم هم نیست که تشویق شود، گاهی هم هست طرف می­گوید ما فلان کار را کرده­ایم اصلاً کسی نفهمید، اصلاً کسی تحویل نگرفت، همین­طور گفتند باریکلا برو سر کارت، بعد چرتکه می­اندازد، می­گوید به عبارت حقوقم که این­قدر است، خطر هم که تهدیدم می­کند، این فرصت هم که معلوم نیست چند بار تکرار شود، و بعد باز چرتکه می­اندازد که به عبارتی این­که ما فلان وقت فلان کار درست را کردیم تشویقی نشدیم ما و فلانی که تخلف کرد مجازات درستی نشد، پس مثل این­که شیر توی شیر است، ما با هم چه فرقی داریم؟ بعد به عبارتی فلان، ته چرتکه­اندازی می­بیند اصلاً خیانت یک امر معقولی است، یعنی اگر من الان رشوه نگیرم یا فلان کار را نکنم، احمقم، از نظر شرعی هم یاد گرفته­اند دیگر، اضطرار، می­گویند مضطریم، گرفتاریم، مگر نمی­گویند وقتی مضطر هستی گوشت خوک هم اگر بخوری حلال است، اگر مجبور شدی، مشروب هم حلال است، حالا ما هم مجبوریم. همین­جوری شروع می­شود، دیدید چقدر قشنگ گفتم؟ الان خیلی قشنگ گفتم، مگر نه؟ خوش­تان آمد؟ خب این­جور جاها یک ایمان محکم می­خواهد، یک اعتقاد واقعی به خدا و آخرت، یک اعتقاد عمیق به خدا و آخرت، تقوا، همین­ که دیدید باید در گزینش­گر و گزینش شده، یکی از معیارها باشد. می­گویند این شرف دارد، دین دارد یا به ناموس مردم چشم دارد، طرف اختلاف خانوادگی دارد عوض این­که حل کند کمک می­کند این اختلاف زودتر به نتیجه برسد بعد هم به آن خانم علامت می­دهد که حالا ما هستیم، شما هم که دیگر جدا شده­اید ما در خدمت هستیم، از این کارها بعضی وقت­ها شده دیگر. این­که کسی به ناموس مردم، به جان و مال مردم، به آبروی مردم، انتقام شخصی، با کسی یک وقتی مشکلی داشتیم حالا گیر ما افتاده است، هیچ­کس هم نمی­فهمد، می­توانی قشنگ قانونی عمل کنی، این­که در روایت می­فرماید این­ها امانت الله است و امانت الناس. ما دو تا چیز باید داشته باشیم، یکی در شرایط گزینش هرچه می­توانیم آدم­تر باشیم، هرچه آن طرف آدم­تر باشد و شرف و تقوا و خداترسی داشته باشد، هرچه مقام بالاتر این­ها باید بیشتر باشد، چون تأثیرش در جان و مال و حقوق و آبروی مردم در دنیا و آخرت مردم بیشتر است. فقط هم در دنیای مردم نیست، آخرت مردم را هم تباه می­کنیم، به دو شکل، یکی این­که وقتی حقوق مردم ضایع شد، مشکلات زندگی پیدا کردند خب در معرض گناه و فساد می­افتند، یعنی طرف فقیر و گرفتار می­شود، ورشکست می­شود، خب بعد می­خواهد مشکل خود را حل کند، از طریق عادی نمی­تواند، دو تا تخلف انجام می­دهد، ما مسئول تخلف او هم هستیم چون ما کاری کردیم که گرفتار شد، آخرتش را هم به باد می­دهد. یا این شکل که می­گوید این­ها به­حساب حکومت اسلامی هستند؟ جمهوری اسلامی هستند؟ اگر این است ما اصلاً اسلام را نمی­خواهم. ما مواردی داشته­ایم که طرف به­خاطر یک برخورد ظالمانه یک شخصی در حکومت، همه را به پای حکومت که نه، به پای اصلاً اصل اسلام نوشته، کل انقلاب و نظام، ضد انقلاب شده و بعد هم اصلاً ضد انقلاب کاش بشود، طرف بی­دین شده، یعنی دین و دنیای مردم را به خطر می­اندازیم. دو راه دارد، یکی همین تعبیر که در قرآن دارد و در روایات زیاد تأکید شده است که کسانی باید وارد حکومت بشوند حالا در هر سطحی، چه در حوزه امنیت چه اقتصاد، تعلیم و تربیت، رسانه، هرچه، دستگاه دادگاه، و هرچه او اختیارات آن مسئولیت بیشتر باشد و مقامش بالاتر باشد آن خصوصیت باید در او بیشتر شود، یعنی شعور، ضریب هوشی، تقوا، علم و سواد، سوادِ همان کار. و دوم سیستم درست، قوانین درست، رعایت درست موازین. ما به­لحاظ هم آدم­ها و هم ضوابط و قوانین­مان نسبت به خیلی از کشورها جلوتر هستیم، ولی بعضی کشورها را من دیده­ام با این­که آدم­هایشان مثل نیروهای ما آدم صالح ندارند و با این­که قوانین­شان هم از قوانین ما بهتر نیست ولی در عمل بهتر رعایت می­کنند، همین نظم اجتماعی و شفافیت و نظم اداری و این­ها. این خیلی مهم است. یک علتش این است که آن بعد اول در آن­ها نیست ولی در بعد دوم قوی عمل می­کنند، یعنی وقتی یک چیزی قانون می­شود نمی­گویند قانون شد، خب به سراغ قانون بعدی برویم، برویم سراغ کار بعدی، می­گویند همان باید درست انجام شود، همان را اجرا می­کنند، پای آن محکم می­ایستند، اول به خودشان سخت می­گیرند و بعد به جامعه و این اتفاقاً در روایات ما هست، در قرآن هم به تعبیر دیگری هست، در مورد موضع عام­تری در قرآن هست در روایت خاص­تر و مشخص­تر که مثلاً اگر خود مجریان نظم منظم نباشند محال است بتوانند جامعه را منظم کنند، مثل روحانی­ای است که خودش تقوا نداشته باشد، چطور می­تواند آن جامعه را باتقوا کند؟ اگر روحانی اخلاقی نباشد و خودش اهل اخلاق نباشد نمی­تواند جامعه اخلاقی و شاگرد اخلاقی بسازد، این اساتیدی که می­بینید در حوزه­ یا بیرون شاگردان­شان اخلاقی بار آمده­اند، استاد این­ها واقعاً اخلاقی بوده­اند، اهل عمل بوده­اند. به­خاطر حرف، اخلاق گسترش پیدا نمی­کند. از این حرف­ها همه ما بلدیم، الان ماشاءالله همه یک پارچه سخنران هستیم، همه وقتی صحبت می­کنیم خیلی عالی صحبت می­کنیم. تقریباً همه­چیز را همه می­دانیم، مشکل این است. یکی از رفقا می­گفت پیش آقای بهجت رفته بودیم گفتیم آقا موعظه بفرمایید، یک دستور ذکری بدهید، یک وردی، دعایی، یک نصیحتی بفرمایید، آقای بهجت به ایشان گفته بود همه­چیز را خودت می­دانی، هیچی نیست که من بخواهم به تو بگویم و تو ندانی، همین­قدر که می­دانی برو عمل کن، ذکر نمی­خواهد، برو همان­هایی که می­دانی درست است را انجام بده و آن­هایی که می­دانی نادرست است را انجام نده همین، برو. گفته بود حالا شما برای ما دعا کنید، گفته بود خودت دعا کن، ما مسئول دعا برای بقیه نیستیم، یک­ عده­ای مثل این­که مسئول دعا برای بقیه هستند، بقیه هم کارهای خودشان را می­کنند گاهی هم پیش این­ها می­روند و می­گویند شما دعا بفرمایید، گفته بود خودت برو دعا کن، تقسیم کار نشده که بنده دعا کنم و شما هم زندگی­ات را بکنی، خودت برو دعا کن، من هم دعا می­کنم خودت برو دعا کن. حالا این­ها در فرهنگ اسلامی این­جوری به این قضایا نگاه شده است. بعضی کشورهایی که مسلمان نیستند به همان قانونی که می­گذارند عمل می­کنند، مردم را تربیت می­کنند و پای آن هم می­ایستند، ما این­قدر قوانین خوب داریم، این همه آدم خوب داریم، واقعاً در همین مسئولین در جاهای خود شما افراد شریف واقعاً زیاد هستند، من فکر نکنم در جاهای دیگر به این تعداد آدم صالح داشته باشیم. یکی از مشکلات­مان در همین بعد دوم است. قانون می­نویسیم، اصلاً نمی­فهمیم برای چیست، خیال می­کنیم این هم یک کار مستحبی بوده که نوشته­ایم و حالا باید سراغ مستحبات بعدی برویم، ده قانون که اجرا شود بهتر از هزار قانون است که نوشته شود. هر تشکیلاتی اگر فاقد چیزی باشد نمی­تواند به دیگران آن را بدهد، می­گویند فاقد شیء معطی شیء نیست، کسی که چیزی را ندارد نمی­توان به بقیه بدهد، اگر یک سیستم دادگستری عادل نباشد نمی­تواند در جامعه عدالت را اجرا کند، اگر خودش عادل نباشد. اگر نیروی انتظامی خودش منظم نباشد نمی­تواند نظم اجتماعی ایجاد کند. آموزش ضمن خدمت چیز بیسار مهمی است، در روایت امام هم راجع به این قضیه خیلی تأکید شده است. هم آموزش فنی تخصصی در مورد کارشان است، هم آموزش اخلاقی و حقوقی راجع به صلاحیت­شان است، این هم در روایت زیاد است. یا این­که گفته­اند به مسائل روز هم باید آشنا باشید. آگاهی به مسائل روز. این برای چه؟ برای این­که یکسری ضرورت­ها و مسئله­هایی هست که همیشگی نیست، مقطعی است، یا یکسری مسائلی هست که در فلان استان هست، در فلان استان نیست، یعنی با مقولات اجتماعی و مدیریتی همه­جا یک جور برخورد نکن. مثلاً مسئله آب در یک استان، حادثه­خیز است، سر آب دویست سال دعوا بوده، اهمیت آب مثلاً در کرمان، در سیستان و بلوچستان، در یزد، یا دعوا در مازندران و گیلان، این­ها با هم فرق می­کند. آگاهی به مسائل روز. در روایت ما داریم شناخت مردم. مردمی که می­خواهی با آن­ها کار کنی را باید درست بشناسی. گاهی سوءتفاهم­هایی پیش می­آید، دعواهای الکی فقط به­خاطر بی­عقلی و بی­مدیریتی، برای این­که طرف را نمی­شناسی، اگر بشناسی هزینه آن یک­هزارم می­شود، بیخودی هزینه درست می­کنیم. مسئله و گره­ای که با انگشت باز می­شود، بعد با دندان هم نمی­توانی بازش کنی. خیلی وقت­ها هست که مشکلاتی در سطح اجتماعی پیش می­آید، مثل خانواده­ها، طلاق­هایی که زیاد شده، بخشی از آن برای بی­عقلی است، یک مسئله کوچک را بیخودی بزرگ می­کنند، برای این­که یک مسئله بزرگ را بیخودی کوچکش کرده­اند، این هم در روایت داریم که وقتی کسی جامعه را نشناسد، نتواند مشکلات را درست رده­بندی کند، نداند که اهمیت این مشکل صد درجه است، این خطر است، یک بحران است، این شصت درصد و فلان و فلان و فلان، آن وقت جای اهم و مهم را عوض می­کند. پس یک سئوال: آیا حکومت­های جهان بدون گزینش هستند؟ هیچ حکومتی بدون گزینش نیست. حکومت که نه، یک کار عادی بدون گزینش نیست. کسی می­آید و می­خواهد ماشین شما را امانت بگیرد، کرایه کند، خانه­ات را می­خواهد اجاره کند، آمده خانه شما خواستگاری برای دخترت، یا شما می­خواهی بروی خواستگاری برای پسرت، همه این­ها گزینش است دیگر، رفیق می­خواهی انتخاب کنی هم گزینش است، شریک می­خواهی انتخاب کنی، این گزینش است، همه، هر کس عاقل است گزینش می­کند، همین­طوری نمی­رود در خیابان به کسی بگوید آقا شما می­آیی با من ازدواج کنی؟ یا خانم شما می­آیی با من ازدواج کنی؟ اصلاً نمی­داند کیست. ببخشید شما دارید از این­جا رد می­شوید؟ بله، می­آیید با هم شریک شویم؟ خب یا یک دیوانه این حرف­ها را می­زند، یا یک کلاهبردار که نقشه­ای دارد، یا یک دیوانه­ای یا یک نقشه­ای داری. کجای دنیا یک مالی، جانی، ناموسی، آبرویی، اسراری، اختیاراتی را بدون هیچ گزینشی به کسی می­دهند؟ حتی مسائل شخصی و خصوصی، جه برسد به مسائل حکومتی و اجتماعی. پس همه عالم گزینش دارند، منتها گزینش اسلامی داریم و غیر اسلامی. اسلامی باید یک: عادلانه باشد، نباید تبعیض­آمیز باشد، ملاک باید داشته باشد. دو: باید عاقلانه باشد، علمی باشد، نه احمقانه، عوامانه، متعصبانه، عدالت و عقلانیت، اگر کسی مسئول کاری می­شود باید راجع به همان کار آگاه باشد، مثلاً کسی می­خواهد در رشته شما یعنی نیروی انتظامی وارد شود یا فلان­جا وارد شود، مثل بعضی گزینش­ها که سئوال می­کردند کفن میت چند تکه است، البته من ندیده­ام، شنیده­ام، خودم یادم نیست چنین سئوالاتی می­شده یک وقتی ولی شنیده­ام، خب کسی که این سئوال را مطرح می­کند از آدمی که می­خواهد برود جایی کارمند شود، کسی که این کار را طرح می­کند، آدم نادانی است، شرط ورود به کاری، دانستن این نیست، چه کسی این را گفته؟ در قبرستان کسی که کفن و دفن می­کند، او باید بداند، باید از او پرسید، ولی کسی که می­خواهد برود در یک اداره کار کند، این سئوال یعنی چه؟ از این باید بپرسی تو مسئولیتت چیست؟ با چی سر و کار داری؟ کارت چیست؟ احکام و ارزش­های اسلام در آن مورد کار خودت را تو باید بدانی. مثلاً طرف پلیس شود باید بداند یک پلیس مسلمان، یک نیروی انتظامی مسلمان که بخواهد مسلمانانه امنیت اجتماعی ایجاد کند، این باید چه جیزهایی را بداند، از آن­ها باید امتحان بگیری، باید او را آموزش بدهی، امتحان هم بگیری، بعد هم نظارت کنی ببینی عمل می­کند یا نه. سه مرحله، آموزش، بدون آموزش اصلاً جرا باید بداند، او نمی­داند، اول: آموزش، درست باید آموزش بدهید، آموزش دائمی هم باید بشود، دوم: امتحان بگیری که اصلاً فهمید یا نفهمید. سوم: نظارت کنی که ببینی اصلاً عمل می­کند یا همین­طوری فقط امتحان داده است و رفته؟ مثل این­که ما قوانین رانندگی را امتحان می­دهیم و تصدیق می­گیریم بعد دیگر موقع رانندگی به این قوانین کاری نداریم، اصلاً این قوانین را یاد گرفتیم برای این­که رعایت کنیم، ما یاد می­گیریم برای این­که تصدیق را بگیریم. طرف داشت بد رانندگی می­کرد، پلیس او را گرفت، گفت تصدیقت را بده، گفت آقا داده­اید که از من که می­خواهید بگیرید؟ می­خواهم بگویم فلسفه گزینش درست چرا عقلایی و عقلانی است، اصلاً مخصوص اسلام نیست، همه­جای دنیا همین­جور است. یا همین بحث صلاحیت در انتخابات، می­گویند رد صلاحیت، این هم نوعی گزینش است، حتی کسی که در معرض رأی مردم قرار می­گیرد، دو بار گزینش می­شود، گزینش اول این­که آیا شرایط قانون اساسی و شرایط اسلامی را اصلاً برای این کار داری یا نداری؟ اصلاً دین داری؟ تقوی داری؟ طرف دزد و رشوه­گیر و پرونده­دار و معتاد بیاید نامزد شود. الان در همین نامزدها یکی از دوستان اطلاع داشت گفت کسی در وزارت کشور بوده گفته برای همین مجلس، تا همین الان صد یا دویست آدم پرونده­دار، معتاد، قاچاقچی، سابقه زندان آمده­اند ثبت­نام کرده­اند. خب اگر سیستم اجازه دهد چنین کسانی بیایند که نمی­شود. یا اگر کسی بگوید من اصلاً قانون اساسی شما را قبول ندارم ولی می­خواهم بیایم در حکومت، می­خواهم بر مردم حکومت کنم. آخر کجای دنیا چنین اجازه می­دهند؟ اصلاً معقول نیست. در نظام سرمایه­داری کسی که کمونیست باشد اجازه می­دهند بیاید رئیس­جمهور، وزیر یا وکیل یا آن کسی که نفر اول را انتخاب می­کند، شود؟ این اصلاً معقول است؟ اصلاً عمل می­کند؟ در یک دولت کمونیستی هیچ آدم غیر کمونیستی، ضد کمونیستی را می­گذاشتند یا می­گذارند در حکومت حاکم شود؟ اصلاً امکان ندارد، معنی هم ندارد. این یعنی براندازی، تغییر نظام، تغییر سیستم. خب هر کسی در هر حکومتی می­آید، می­خواهد جزو آن حکومت شود، باید قوانین آن کشور و ایدئولوژی­های آن حکومت را قبول داشته باشد، همه حکومت­ها ایدئولوژی دارند، حالا ایدئولوژی آن­ها حق هست یا باطل یا قوی یا ضعیف یا معقول است یا غیر معقول، علنی است یا غیر علنی، حتی آن­ها هم که می­گویند ما سکولار هستیم و ایدئولوژی خاصی نداریم، مذهب خاصی نداریم، ­همان­ها هم دروغ می­گویند، همان­ها هم ایدئولوژی دارند، اصلا ایدئولوژی هم نداشته باشند، قانون اساسی که دارند. کدام حکومت در دنیا کسی را مخالف قانون اساسی­اش باشد اجازه می­دهد به حکومت بیاید، آن هم در مقامات بالا؟ اگر این کار را بکند اصلاً احمق است، اصلاً خود این خلاف قانون اساسی است. منتها اگر این نظارت مثل همین گزینش­ها، دو گزینش انجام می­شود یک گزینش را قانون اساسی می­کند گزینش دوم را خود مردم می­کنند، ما تو را می­خواهیم مسئول نظارت یا مأمور نظامی در فلان منطقه یا فلان­جا بگذاریم، یعنی چه؟ یعنی می­خواهیم تو را مسلط کنیم تا در مورد جان آدم­ها، مال­شان، آبرویشان، ناموس­شان حق تصمیم­گیری داشته باشی، خب اصلاً معقول است که شما اجازه بدهید هر کسی از راه رسید برود این کار را بکند یا خود او باید یک ضوابط حداقلی را داشته باشد؟ این­ها امانت خدا و امانت خلق است. این که قرآن به حضرت ابراهیم می­فرماید، چون خدای متعال به ایشان علاوه بر نبوت، امامت را هم دادند، چون نبوت یک کمال معنوی است، رسالت هم یک کمال تبیینی و تبلیغی است، امامت یک کمال مدیریتی است، یعنی علاوه بر این­که این پیام را به این پیام الهی رسیدی، و علاوه بر این­که مسئول شدی آن را به بشریت اعلام کنی و گسترش و آموزش دهی، یک مسئولیت سومی هم پیدا کردی و آن حکومت است، تشکیل نظام است، امامت است، یعنی باید عملاً هم جامعه را رهبری کنی، اجرا کنی، امت­سازی کنی. حضرت ابراهیم سئوال کردند که آیا این در ذریه و نسل من این خصلت باقی خواهد ماند؟ می­خواهم ببینم آیا نسل من هم در این حد آدم­های درستی هستند؟ خداوند جواب می­دهد، نمی­گوید فلانی بله، فلانی نه، یک قاعده کلی می­دهد، می­فرماید لایَنالُ عَهدی الظالِمین، عهد و میثاق من شامل ظالمین نمی­شود، که یکی از دلایلی که شیعه برای ضرورت عصمت پیامبران و ائمه می­آورد، همین است، این یک ضابطه عامی است، حالا در سطح امامت جامعه و امت و پیغمبری و ظلم و عدل، خیلی دقیق و پیچیده­تر است. به­قول امام می­گفت ولی فقیه اگر گناه هم بکند، از ولایت ساقط است، اگر نگاه به نامحرم بکند دیگر ولایت ندارد، یعنی حتی در مسئله شخصی خودش هم نباید گناه کند چه برسد به مسائل اجتماعی و حکومتی خود، البته با فرقی که بین عادل و معصوم هست. ولی این مسئله لایَنال عهد الظالِمین، اولاً خداوند می­فرماید مسئله سطوح ولایت و امامت، عهد الله است، یعنی جنبه الهی دینی دارد، این جوابی است به کسانی که می­گویند ما مسلمان هستیم اما به حکومت و امامت و این­ها را مسئله دینی نمی­دانیم، نگاه سکولار دارند، تفکیک دین از دولت، اسمش را می­گذارد تفکیک نهادهای دینی از نهادهای دولتی. نهاد دینی و نهاد دولتی چیست؟ اگر نهاد دینی منظورت مسجد و مدرسه علمیه است و منظورت از نهاد دولتی اداره آب و برق و این­هاست، خب این­که معلوم است این­ها تفکیک هستند، کدام عاقلی گفته این­ها باید یکی باشد؟ کدام عاقلی گفته فقیه به­جای جراح برود به بیمارستان و اتاق پزشکی و به­جای خلبانن روحانی بنشیند در کابین خلبان و به­جای پلیس روحانی بنشیند و به­جای کشاورز، روحانی بیاید؟ چه کسی این حرف­ها را زده است؟ منظور واقعی تفکیک دین از نهاد دولت یعنی تفکیک دین از دولت به این معنا که دولت در چارچوب ارزش­های دینی نباید عمل کند. این بی­دینی است، این سکولاریزم به­معنای بی­دینی است، یعنی بگوید دین فقط این است که نماز و روزه را انجام می­دهیم، آدم­ها در عبادات خود تابع احکام خدا باشند اما حکومتی­ها و حکومت تابع قوانین خدا نباشد! معنای آن این است. جواب آن­ها در آیات و روایات زیاد است، یکی از آن­ها هم همین است، خدا می­فرماید امامت و رهبری و حاکمیت جامعه بشری، عهدالله است، عهدی، میثاق الهی است، این یک، الهی است، دینی است، به دینت مربوط می­شود، نگو ما شخصا ًمتدین هستیم ولی مسئله حکومت و مدیریت و نظم و امنیت اجتماعی، ربطی به دین ندارند. نه­خیر، این­ها عهدالله است، امانت الله است. مسئله دوم، این عد لایَنال مِن الظالمین، این عهد، این میثاق، این قدرت، این امانت، دست هیچ ظالمی نباید برسد، یعنی خداوند اجازه نمی­دهد ظالم بر مردم مسلط شود، حالا این ظلم، ظلم اقتصادی است، ظلم سیاسی است، ظلم اخلاقی تربیتی، ظلم رسانه­ای، ظلم آموزشی، ظلم امنیتی. ظلم امنیتی چیست؟ مثلاً امنیت یک عده­ای مهم باشد و امنیت بخشی از مردم برایت مهم نباشد، این می­شود ظلم امنیتی. اگر در این قضیه ظلم و بی­عدالتی باشد، لایَنالُ عَهدی، یعنی از طرف خدا اجازه حکومت نداری، حکومتت نامشروع است، این می­شود پلیس نامشروع، با این تعبیر دادگاه قاضی ظالم، نامشروع است، پاسگاه پلیس ظالم، نامشروع است، مدرسه آخوند ظالم، نامشروع است، مطب و محکمه پزشک ظالم نامشروع است، مهندس ظالم هم همین­طور، همه، رفتگر ظالم همین­طور، معلم ظالم، دانش­آموز ظالم. این مراتب مختلف امامت، اختیارات، پدر ظالم، مادر ظالم، این لایَنالُ عَهدی مِنَ الظالِمین، این یک قانون عام الهی است، هر جا ظلم است، این­گونه است. بحث این است یک، هر سطحی از مدیریت به­اندازه اهمیتش در سرنوشت مردم به همان اندازه عهدالله است، الهی است، مهم است از نظر دینی، عهدی یعنی از نظر دینی مهم است، یعنی خداوند در این مورد حساس است، حکم دارد، فرمان دارد، خط قرمز دارد. دو، هیچ مسئولیت اجتماعی، یعنی هیچ سطحی از امامت به کسانی که در آن منصب ظلم می­کنند، نمی­رسد، مشروع نیست، نامشروع است. الان شما نیروی انتظامی هستید، نیروی انتظامی در جامعه بخشی از امامت است، یک سطحی از امامت است، در رأس آن امام امت قرار می­گیرد ولی در همه سطوح، امامت است، هر جا که دستور می­دهی می­شود امامت، لایه­ای از امامت، اگر این عادلانه انجام نشود، ظلم بکنی، لایَنال، حق نداری، تمام دستوراتی که می­دهی نامشروع است، حقوقی که می­گیری نامشروع است و پوشیدن همان لباس هم نامشروع است، چنانچه یک آخوند و طلبه و یک روحانی هم عهدالله است، اگر سواد نداشته باشد برود از طرف دین حرف بزند، ظلم است. تقوا نداشته باشد، خودش را در منصب روحانی و عالم دین قرار دهد، او هم ظالم است، او هم نامشروع است، وجوهی که می­گیرد نامشروع است، لباسی که می­پوشد، نامشروع است. پزشکی که در بیمارستان هست هم همین­طور. همه می­شوند مثل همان فیلم کمدی که هزار شغل داشت و مدام شغل عوض می­کرد، همه نامشروع بود، همه کلاهبرداری بود، این هم همان می­شود. پس امامت در همه شئون امامت. یک نکته دیگر هم هست و آن هم این­که در فرهنگ اسلامی نه پلیس باید از مردم بترسد و نه مردم از پلیس. مردم عادی بی­گناه نباید از نیروی انتظامی و قوه قهریه و دادگاه بترسند. گناهکاران باید بترسند. یعنی نمونه یک نیروی قهریه نظامی و انتظامی و خوب و درست و عادل و اسلامی و مشروع این است که مردم بی­گناه، مردم عادی، اصلاً نباید از این­ها بترسند، ولی ظالمان، متجاوزان، مجرمان، گناهکاران، باید از این­ها بترسند، هر کسی که می­خواهند باشند. امام وقتی در همان اول به مردم می­گفت یادتان باشد زمان شاه هم شما از پلیس می­ترسیدید، یک پاسبان به بازار می­آمد، یک پخ می­کرد تمام مغازه­ها می­بستند، می­گفت امروز روز تولد شاه است همه باید ببندند، نمی­دانم 4 آبان بود یا 9 آبان، در همین ایام آبان بود که همه­جا باید می­بستند، امام می­گفت یک پاسبان می­آمد یک پاسبان زپرتی می­آمد در کل این بازار یک باتوم دستش بود، این را می­برد بالا همه می­ترسیدید و مغازه­ها را تعطیل می­کردید و می­زدید به چاک، بعد آن پلیس هم از مردم می­ترسید، یعنی نگران می­شد چنانچه وقتی انقلاب شد، همین بود دیگر، با مردم درگیر بودند نه با مجرمین، کنار مجرم ایستاده بودند، امام می­گوید (در بحث­های ضوابط ما هست) نیروی قاضی، پلیس و قوه انتظامی، نظامی، این­هایی که قهریه هستند، درست است که قوه قهریه است ولی با رابطه­اش با مردم بر اساس قهر و خشونت نیست، لذا در تمام دنیا در مباحث حقوقی خشونت را به خشونت قانونی و خشونت غیر قانونی تقسیم می­کنند. غیر قانونی خشونت­هایی است که تو اصلاً مجوز نداری، خشونت قانونی برای مهار خشونت است، مثل احکام جزایی اسلام، قصاص و چیزهای دیگر، اسلام دستور به قصاص نداده است،قصاص از قبل از اسلام در همه ادیان الهی بود، اصلاً قانون قصاص در تورات است، اسلام اجازه قصاص داد، قصاص را واجب نکرد، اسلام توصیه به قصاص نکرده، خطاب به کسی به او ظلم شده گفته حق داری قصاص کنی، اما اگر عفو کنی و ببخشی بهتر است، اسلام به عفو و بخشش توصیه کرده است، ولی اجازه قصاص داده چون اگر اجازه قصاص ندهد، مروج خشونت و ناامنی و بی­عدالتی است لذا می­فرماید لَکُم فِی القصاصِ حیات اولِی الألباب، اولاً چه کسانی این را می­فهمند؟ آن­هایی که اولی الالباب هستند، یعنی کسانی که مغز خر خورده­اند، نمی­فهمند، نمی­فهمند که قصاص ضامن حیات است، می­­گویند قصاص که خشونت است، ضد حیات است، چطور حیات است؟ می­­گوید یا اولی الالباب، آن­ها که اهل تفکر هستند این را می­فهمند، افراد سطحی نمی­فهمند، لب یعنی اهل عمق و مغز مطلب را می­بینند. چرا در قصاص حیات است؟ چرا این خشونت قانونی است؟ برای این­که قصاص، دفاع از زندگی است. اگر ترس قصاص نباشد، هر کسی هر کسی را می­کشد با خود می­­گوید فوقش مدت کوتاهی زندان هستم، یا مجازات جزئی، یا یک جریمه مالی و تمام می­شود، برویم سراغ نفر بعدی، ولی وقتی فهمید که این خطر وجود دارد که هر کاری بکند، این کار با او خواهد شد، این فرمان خداوند در تورات است که چشم در برابر چشم، این­جوری نیست که چشم کسی را در بیاوری و بعداً راحت باشی، از ترس چشم خودت مراقب چشم دیگران باش، تو که شعور و تقوا و اخلاق نداری که نگران چشم مردم باشی، چشم کسی را نابینا نکنی دندانش را بشکنی، اقلاً از ترس شکستن دندان خودت مراقب باش دندان کسی را نشکنی. یعنی این قانون قصاص در قرآن یک مجازات قانونی دو چهره و دو مخاطب دارد، قرآن به کسی که حق مجازات دارد به او می­گوید قصاص نکنی بهتر است، ببخش، اما به طرف دیگر، طرف مجرمین است، کسانی که ممکن است جرم کنند، به آن­ها می­گوید قصاص. یعنی در برابر آن­ها بازدارنده است که هی راه نیفتی آدم بکشی، تجاوز کنی، غارت کنی و بگویی که مجازات نمی­شوم، من در امان هستم، یعنی یک رانتی برای مجرمین گذاشته­ای که جنابعالی هر غلطی می­خواهی بکنی، بکن، به تو سختگیری نخواهد شد. یعنی چه؟ وقتی این پیام را می­دهی، این سیگنال یعنی چه؟ یعنی داری می­گویی همه از این یاد بگیرید، چطور می­زند همه را لت و پار می­­کند باز هم راحت می­ماند و زندگی­اش را می­کند، پولدار هم می­شود، یاد بگیرید. از آن طرف به ضعفای جامعه پیام می­دهد که از ما مأیوس بشوید کسی از شما حمایت نمی­کند. خب این­که پلشتی است. مردم بی­گناه، مردم عادی نباید از حکومت و قاضی و دادگاهش و از پلیسش بترسند بلکه باید به آن­ها اعتماد داشته باشند، محبت داشته باشند، همکاری کنند. پلیس هم نباید بترسد، پلیسی که از مردم عادی بترسد، یک ریگی به کفش دارد، حکومت و مسئولینی که از مردم می­ترسند ریگی در کفش­شان است. هر جا یک مسئول حکومتی دیدید یا مسئولین خودتان یا حتی خودتان، اگر یک وقتی دیدید می­ترسید با مردم روبه­رو شوید، می­ترسید به سئوالات مردم جواب بدهید، دوست دارید مردم را نبینید مردم هم تو را نبینند، بدون یک مشکلی دارید، چون امیر المؤمنین در نهج البلاغه می­فرماید که از مردم فاصله نگیرید، بین شما و مردم دیواری قرار نگیرد. البته تقسیم کار باید باشد، یک وقت­هایی کارهای خودت را انجام بده اما اگر یک وقتی به­خاطر وظیفه­تان یک حائلی بین شما و مردم قرار می­گیرد، طولش ندهید، رابطه­تان با مردم نباید قطع شود، این هفت، هشت، ده فایده دارد، هم برای خودتان هم برای مردم. تک­تک چیزهایی که در آیات و روایات آمده و به ما گفته­اند، آیا عقل می­گوید یا شرع می­گوید که عقل هم حکم فطرت الهی است، عقل عملی، حرف خداست به­شرطی که با نقل و وحی در تعارض نباشد، عقل و نقل به ما می­گوید همان حجی که می­گویی لازم است برای نظم اجتماعی همان می­شود ملاک گزینش، البته تا جایی که می­شود، مردم معصوم که نیستند که، کسی می­گوید حکومت اسلامی فلان­جا این­جوری شد، فلان­جا این­جوری شد، بابا جان مگر همه اولیاء الله است، در مسئولین رده دو و سه هنوز گاهی مشکل داریم، طبیعی است دیگر، چه برسد به بقیه، کسی توقع دارد آن مأموری هم که کف خیابان است، او هم باید جزو اولیاء الله باشد، بابا این­ها هم مردم معمولی هستند دیگر، مثل شما هستند کف خیابان­ها آن مأموری هم که در خیابان است، او هم باید جزو اولیاء الله باشد، بابا او هم از مردم معمولی است دیگر، مثل شماها هستند. تبعیض گزینش حذف آدم­های مستحق و صالح است، حفظ آدم­های ناصالح. دو خیانت در گزینش یکی از آن طرف است و یکی از این طرف. یک خیانت این است که آدمی که برای یک صالح است او را رد کنی چون او را نمی­شناسی، چون پارتی ندارد، چون هیچی ندارد، فقط آدم درستی است، اگر او را رد کنی، خائن هستی. خیانت دوم در گزینش این است که آدم نالایق بی­عرضه را تأیید کنی، به هر دلیل. دو نوع خیانت در گزینش ممکن است. این گزینش همه جا هست، در همه سطوح هر انتخابی است. عرض کردم همه سیستم­های عاقل عالم گزینش دارند، حتی غیر عاقل­ها هم دارند منتها ملاک گزینش­شان غیر عاقلانه است، منتها یک وقتی ملاک گزینش وفاداری به من است، هر کسی به من وفادار است به او اجازه می­دهیم وارد حکومت شود، این می­شود دیکتاتوری، یک وقت وفاداری به سرمایه و پول است، این دیکتاتوری پول است، یک وقت وفاداری به قبیله و باند من است، این می­شود دیکتاتوری باندی و قبیله­ای و نژادی و قومی، شهری. یک وقت می­گویی وفاداری به خدا و مردم، این می­شود حکومت اسلامی. ما به کسی اجازه می­دهیم در هر کاری بیاید، معنای گزینش اسلامی معنایش همین است که از نظر علمی، اخلاقی، عملی، کسی را که از همه صالح­تر تشخیص دهیم باید بیاید و راه بالا رفتنش هم باز باشد. یکی از چیزهایی که آموزش موفق بود، چون آب و نان در آن نبود و خطر بود، زمان جنگ بود. زمان جنگ و خطر سالم­ترین گزینش­ها اتفاق می­افتد، یعنی در جبهه هر کس فرمانده می­شد، واقعاً صالح بود لذا می­دیدی یک بچه دهاتی از روستا، پانزده یا شانزده ساله، بسیجی شده، دو سال بعد می­آمدی می­دیدی همان شده فرمانده تیپ بعد هم می­دیدی شده فرمانده لشکر، اصلاً اکثر فرمانده لشکرهای زمان جنگ، همین­ها که الان اسم شهدا شده، می­گویند شهید فلانی، شهید فلانی، که سن متوسط این­ها بیست و دو، سه سال بیشتر نبوده، تمام­شان رشد طبیعی و گزینش واقعی و عادلانه بود، برای این­که آن­جا آب و نان که پخش نمی­کردند، واقعاً باید می­دیدند چه کسی باعرضه­تر است و قدرت فرماندهی بیشتری دارد، شجاع­تر است، خداترس­تر است، با نیرویش مهربان­تر است، دقیق­تر است، این به­طور طبیعی درست رشد می­کرد. اما در سیستم­هایی که صحبت آن و نان و قدرت و این­هاست، خطر هم نیست، با کمی ادا هم می­شود منافق شد. در جبهه نمی­شد منافق باشی. آدم دیگر جلوی گلوله نمی­تواند منافق باشد، وقتی شب عملیات است و وقتی باید بروی دشت، لباس غواصی پوشیده­ای و باید به آب بزنی، این دیگر چه­جور نفاقی است، این اوج توحید است، دیگر برای چه کسی می­خواهی نمایش بازی کنی، همین الان ممکن است بزنند بروی، یا فلج شوی، یا اسیر شوی، یا شهید شوی. خب آن­جا نمی­شد نفاق داشت، اما در مسئولیت­های حکومت­های زمان صلح و پشت جبهه این نفاق خیلی ممکن است، طرف با ریاکاری و با ادا و اصول، با دم این را ببین، دم آن را ببین، قلق رئیس­هایشان را می­روند پیدا می­کنند که قلق او چگونه است، کاری ندارد اسلام چه می­گوید، حق چیست، می­گوید فلانی بدقلق است، فلانی خوش­قلق است، فلانی اگر این کار را بکنی نانت در روغن است، این­جوری حرف بزن، آن­جوری حرف نزن. یعنی تخصص در قلق­شناسی می­خواهد. اما در یک تشکیلات اسلامی باید نگاه کنی ببینی اسلام چه می­گوید، خدا چه می­خواهد، حقوق مردم کجاست، آبروی مردم، جان مردم، مال مردم و الّا با ادا و اصول درست نمی­شد. ما در جبهه واقعاً ادا و اصول نداشتیم، اگر هم داشتیم تا شب عملیات بوده که آن هم نبود، کم بود، دیگر شب عملیات هر کسی، خودش است، در عملیات دیگر هر کسی خودش بود، هرچه هم درونش قایم کرده است دیگر بیرون می­ریزد، ما هم آدم داشتیم که در حال شهادت در بی­هوشی ذکر می­گفت، آدم هم داشتم که یک ترکش خورد و به بقیه فحش داد، می­گفت من را عقب ببرید، تا آن لحظه هر دو هم مثل هم بودند، برادر و صبحکم الله و مسکم الله ولی دیگر آن لحظه دیگر خودتی، واقعاً من آدم دیدم در بی­هوشی مطلق که هیچ­چیز نبود، این ذکر می­گفت، خب این جزو ذاتش شده بود، یکی دیگر از دوستان خیلی خوب خودمان هم داشتیم که در حالت بی­هوشی بود، از این ترانه­های عشقی زمان شاه می­خواند، خیلی هم قشنگ می­خواند، او معلوم بود ازبس آن را خوانده در ذاتش بود از قبل از انقلاب همین­جوری این­ها را بیشتر یاد داشت، در بیداری ذکر می­گفت ولی در حال بی­هوشی ترانه می­خواند. البته عیب هم ندارد، صد رحمت به این باز تا امثال بنده که بسیاری از کارهایمان به اعتبارات ظاهری نگاه می­کنیم، یعنی نگاه می­کنیم مردم به ما به چه چشمی نگاه می­کنند خودمان را به آن شکل دربیاوریم، یک­وقتی آبرویمان نرود، همان­جور که مردم خیال می­کنند ما هستیم بلکه بالاتر هستیم، این بدترین نفاق است. این بدترین نفاق است. امام معصوم به­خاطر آدم­های درست در دعاها می­گویند خدایا! به­خاطر آنچه مردم در مورد من می­گویند و فکر می­کنند من را مواخذه نکن، حالا آن­ها که به­خاطر ماها می­­گویند وگرنه خودشان که این­طوری نیستند، خدایا! مرا همان­طور که مردم فکر می­کنند قرار بده، آن­ها در مورد من حسن ظن دارند، خیال می­کنند من یک آدم خیلی درستی هستم ولی تو که می­دانی من چه کسی هستم، می­گوید خدایا! من را به­خاطر حرف مردم مواخذه نکن، من را در واقع همان­طور که این­ها فکر می­کنند قرار بده که واقعاً همین­طور باشم و هرچه پیش مردم بزرگ می­شوم، خدایا! من را پیش خودم حقیر کن. این دعاهای امامان ماست، خدایا! کاری کن هرچه در چشم مردم من بزرگ­تر و محبوب­تر می­شوم، توی چشم خودم حقیرتر شوم چون من در واقع حقیر هستم، یک­وقت خر نشویم فکر کنیم این حرف­هایی که دیگران در مورد ما می­زنند، واقعاً درست است، ما فکر می­کنند ما چنین آدمی هستیم واقعاً هم چنین آدمی هستیم. مدام در روایات آموزشی که می­دهند این است، سوءظن به خودت داشته باش و حسن ظن به دیگران. ما عکس این هستیم، من خودم هم این­جوری هستیم. هرچه در مورد خودمان است می­گوییم این خوبش است، در مورد دیگران می­گوییم آن بدش است. اسلام می­گوید عکس این باشد. البته ما یک استثناء داریم در مورد کار نیروی انتظامی و اطلاعات و این­ها و آن هم این­که (قطع مصاحبه) شما در مقامی نیستید که کار همه را حمل بر صحت کنید، در مورد اشخاص چرا ولی در مورد کارهایشان نه، این می­شود ساده­لوحی، چون یک کسی مسئول مبارزه با بی­نظمی و خیانت است، طرف آمده دزدی کند او نمی­تواند بگوید ان­شاءالله گربه است، نگهبان ساختمان که نباید بگوید ان­شاءالله گربه است، او اگر گربه هم آمد باید بگوید ممکن است دزد باشد. ولی بقیه در کارهای شخصی هر کسی هر کاری می­کند... در روایت دارد اگر دارند با هم پچ­پچ می­کنند، نباید بگویی این­ها دارند علیه من حرف می­زنند، باید بگویی که دارند یک مشکل کسی را حل می­کنند، اصلاً دارند به نفع من حرف می­زنند. بعد از آن طرف روایت می­فرماید در جلسه عمومی پچ­پچ نکنید چون ممکن است کسانی در جلسه فکر کنند دارید راجع به آن­ها حرف می­زنید، یعنی به دو طرف دو توصیه می­کند که ظاهرشان متعارض و متقابل است، به این می­گوید تو خوش­بین باش، به او می­گوید کاری نکن او بدبین شود. خیلی دقیق است، مفاهیم اسلامی خیلی دقیق است، من یک وقتی فکر می­کنم آموزش­های اسلام به­درد نوابغ می­خورد نه به درد ما منگول­ها چون اصلاً این­قدر ظریف و ریز است، در یک مسئله از سی زاویه به آن نگاه می­کند، سی حکم می­دهد، اصلاً من می­گویم این­ها را برای چه کسی فرستاده­اند واقعاً؟ ما که در ابتداییات آن مانده­ایم و نمی­فهمیم، آن­هایی را هم که می­فهمیم عمل نمی­کنیم، این همه دقت برای چه آمده؟ برای چه کسانی آمده؟ شاید آخر الزمان یک ملت­هایی بیایند که این چیزها را بفهمند. این همه ظرافت.

یکی هم سطحی­نگری و عوام­زدگی در گزینش، غلط است. از آن طرف ساده­لوحی و ان­شاءالله گربه است و لاابالی­گری هم غلط است، بگویی آقا اخلاقت مهم نیست، عقایدت مهم نیست، سابقه­ات مهم نیست، اطلاع داری نسبت به وظایف قانونی خود یا نداری مهم نیست، التزام عملی داری یا نداری، مهم نیست، بیا این جان و مال و ناموس مردم دست تو، برو. آن­ وقت می­شود مسئله­ای که در یکی دو بانک پیش آمد، طرف این­قدر متخصص هستند که این­ها گفتند ما هرچه بازرس می­فرستادیم، نمی­فهمیدیم، هزار میلیارد برداشتند، تا مدت­ها این­کاره بودند و این­ها نمی­فهمیدند اصلاً، یعنی بازرس­ها طبق معمولی می­روند بازرسی می­کنند باز هم نمی­فهمند. وقتی که می­گویند کار تخصصی، علمی، یعنی این، یعنی وقتی مدرک داری ولی شعور نداری، جاهلی، تو مسئول مراقبت از این قضیه هستی، جلوی چشمت این کار را می­کنند نمی­فهمی، حساب­ها را مدام دست به دست می­کنند، از این کارها، شماره­ها را چکار می­کنند، کسی که وام نگرفته به اسمش می­نویسند وام گرفته بعد آن وام را برمی­دارند چکار می­کنند بعد به اسم او... از این کارها بلدند دیگر. بعضی متأسفانه یادشان رفته وظیفه بانک چیست، خیال­ می­کنند بانک­ها دلال هستند و باید کارهای دلالی بکنند، بانک باید حامی تولید، مدیریت صحیح توزیع، توزیع ثروت و کالا و و و باشد. همین مسئولین اداره­های حکومتی، تمام­شان، اگر درست گزینش بشوند و می­شدند، تمام این­ها به نفع ملت هستند و اگر درست گزینش نشوند این­ها که می­آیند سر کارها، اداره مالیات، گمرک، بانک، پلیس، دستگاه، دادگاه، همه این نهادهای دولتی وبال مردم هستند، هزار مصیبت برای مردم درست می­کنند، اصلاً اغلب این تخلفات و مشکلات اقتصادی که پیش می­آید، موانع اقتصاد مقاومتی، اغلب در خود ساختار حکومت است، بخشی ساختارهای حکومتی است که از زمان رضاخان و خود شاه مانده تا همین الان، سیستم­های کهنه وارداتی که خود غرب هم عمل نمی­کند، این­ها را برای ما ساخته­اند که همین­طور بمانیم و بخشی از آن هم بی­ارتباطی، بی­نظمی و بی­کفایتی فلان مدیر است، آمده فلان­جا مسئول شده یا تخصص کافی ندارد یا عرضه ندارد یا شجاعت ندارد یا تنبل است، به وظیفه خود عمل نمی­کند. من آن روز حساب کردم همین چیزهایی که دستگاه قضایی اعلام می­کند، پرونده­های قضایی که اعلام می­کنند و در همه جوامع این مسائل هست، همیشه هم در بسیاری از جوامع این­ها اعلام نمی­شود، این­ها همیشه بوده اعلام نمی­شده، یک­وقت­هایی اعلام می­شود، این رسانه­ها این­گونه شده و حالا به غرض یا به واقعیت یا به دلسوزی و امر به معروف و نهی از منکر، هر دو تیپش هست، اعلام می­شود، نود درصدش به­خاطر یک بی­عرضگی یا بی­نظمی در یک تشکیلات اداری است. حالا ممکن است یکی هم در بخش خصوصی بیاید و سوء­استفاده کند از این فرصت ولی آن­ها یک فرد بی­عرضه آن­جا مسئول است یا بی­سواد است یا بی­عرضه است یا بی­دین است یا ترسو است، یعنی گزیینش درست عمل نکرده. می­گویند هیچ مسئولی نباید در بانک یا هر جایی تابعیت دوگانه داشته باشد، آن آقا مسئول بانک بوده، تابعیت دوگانه داشته، تمام کارهایش را هم می­کرده، دو سال، سه سال، هیچ­کس هم نمی­فهمیده، سخنرانی هم می­فرمودند، بعد هم زد به چاک و رفت، به­خاطر چی؟ به­خاطر این­که گزینش درست عمل نکرده، درست انتخاب نکرده­ای، یا اگر آمد، نظارت نکردی.

و آخرین نکته، سازمان­های نظارت در یک مدیریت و حکومت اسلامی باید به­شدت فعال باشند، منصف و عاقل باشند، باید فعال باشند، باید مدام چک شوند. درست است که اسلام می­گوید اسلام، حسن ظن، تقوا، ولی نمی­گوید این­ها کافی است، می­گوید حتماً باید سیستم نظارتی، سیستمت درست شود، دقیق نظارت کنی، شفاف­سازی کنی که نتوانند دزدی کنند، یک کاری کن اگر کسی هم بخواهد دزدی کند، نتواند دزدی کند، سخت شود، گزینش و نظارت در اسلام این است، یک: آدم­های صالحی که دزدی و فساد نکنند، سوءاستفاده نکنند را انتخاب کن نه هر کسی را. دو: او را آموزش بده. سه: تشویق و تنبیهت درست شود. چهار چه، پنج چه، و یکی هم نظارت دائمی. وقتی سیستم اداری به­گونه­ای است که شفاف­سازی نمی­کنی، موانع بیخودی می­گذاری، موانعی که باید بگذاری را نمی­گذاری، به زبان می­گویی رشوه ندهید و نگیرید، ولی در عمل داری می­گویی رشوه بدهید و رشوه بگیرید. وقتی سیستمت غلط است، این­جوری است دیگر. مثل این­که شما بگویی چراغ قرمز را رعایت کنی، بعد ظرف 20 متر، 10 تا چراغ قرمز بگذاری، این یعنی رعایت نکنید. حضرت امیر می­­گویند سیستم عاقلانه، عادلانه و نظارت دقیق. شاید اگر در اداره­ها خیلی از کارها را بکنی، سیستم مدیریت­ها را تغییر دهی، امکان رشوه و فساد و سوءاستفاده بشود یک­سوم، کمی عقل داشته باش و به کار ببند ببین می­شود یا نمی­شود. یک کاری بکن معطل کردن پرونده مردم سخت شود. بالا سر طرف بنویس، به مردم بگو شما با این میز حداکثر یک ربع کار دارید، اگر بیش از یک ربع طول کشید، با این شماره تماس بگیرید، شما به این میز، به این اتاق باید این مدارک را بدهید، هیچ­چیز غیر از این­ها نباید بدهید، اگر چیزی غیر از این­ها از شما خواستند با این شماره تماس بگیرید. صد ابتکار بکن ببین فساد یا رشوه در فلان­جا کمتر می­شود یا نه. حضرت امیر می­گوید این عقل را خدا داده برای چه آکبند دوباره تحویلش می­دهی رسید می­گیرید که ببینید ما هیچ استفاده­ای از این نکردیم، سالم عین اولش تحویلش دادیم، عقل را برای استفاده کردن داده­اند، بعضی می­گویند این عقل امانت خداست باید از آن استفاده نکنیم. شصت، هفتاد درصد مشکلات جامعه با عقل حل می­شود. برنامه­ریزی عقلی، علمی. فکر کن ببین کجایش نشتی دارد، برای چه این کارها را می­کنند. خیلی از تخلفات به خدا مردم نمی­خواهند بکنند، فکر می­کنند مجبورند که بکنند، خب کاری کن که احساس نکنند مجبورند بکنند. هفتاد، هشتاد درصد تخلفات در جامعه ما به­خاطر سیستم نادرست یا قوانین نادرست است، این­ها را درست کن. اکثر مردم نمی­خواهند فساد کنند. اکثر کسانی که در اداره­ها هستند نمی­خواهند نان حرام بخورند. ضعف ایمان است، ضعف آموزش است، به او این­جوری فشار می­آید. سازمان نظارتی عاقل عادل، دو تا قید در باب این مسائل. البته به این حرف­ها از باب افراط و تفریط نباید نگاه کرد. این نتیجه را نباید بگیریم که هرجا که همه این­ها دارد اجرا می­شود آن اسلامی است، یا صفر یا صد، چنین چیزی نیست، ما درواقع باید این­جوری بگوییم که ارزش­های صد درصدی را باید بیان کنیم اما یک چیزی هم هست، ما آدم هستیم و محدودیم، در حد مقدور باید عمل کنیم. یعنی اسلامی شدن یک امر نسبی است، ولی باید هدفت اسلامی شدن و اسلامی­تر شدن باشد نه این­که ولش کنید بگوییم خب نسبی است، صد درجه، پس ما می­خواهیم در همین درجه سی بمانیم دیگر، همه درجات اسلامی است دیگر. نه­خیر، حق نداری، باید سی را بکنی سی و یک. این یک مسئله. تلاش بی­نهایت. نه مغرور شویم و بگوییم کار ما تمام است، ما اسلامی هستیم، برای این­که ریش دایرم و چادر داریم و این­ها، زمان شاه پلیس­ها این­جوری نبودند حالا ریش و چادر داریم و اسلامی هستیم، این­جوری نیست. از این­ طرف مغرور نشویم و وا ندهیم، از آن طرف مأیوس نشویم، بگوییم تا همین الان این هفت، هشت تا روایت خوانده که همین الان که بعضی­ از این­ها عمل نمی­شود که، چه کسی باید به این­ها عمل کند؟ نباید مأیوس شویم، باید بگوییم این­ها مراتب دارد، باید بدانیم که در زمان حکومت امیر المؤمنین که این حرف­ها را زده، کسانی در حکومت ایشان خلاف این­ها عمل می­کردند، منتها مجازات می­شدند، جابه­جا نمی­شدند، آخر کسی یک جایی خلافی می­کند او را برمی­دارند جای دیگر می­گذارند.

بفرمایید، شما سئوال داشتید.

- ... چقدر می­تواند تأثیرگذار باشد، ما چقدر می­توانیم سخت بگیریم یا آسان بگیریم، آن شخصی که ...

درست است، این سئوال خوبی است، می­گویند گاهی شخصی را می­بینیم که این تخصص دارد، آدم بدی هم نیست، ولی حالا خیلی مسائل اعتقادی­اش درست نیست، این بستگی دارد که چه کاری را می­خواهید به او بسپارید. یک­وقت کاری است که در این کار اگر تقوای زیادی نداشته باشد یا اطلاعات معرفتی نداشته باشد، تخصصش بیشتر ضرر می­زند. نود درصد دزدان مملکت، متخصص هستند. اصلاً غیر متخصص نمی­تواند دزدی کند مگر دله­دزدی، غیر متخصص­ها دله­دزدی می­کنند، گاهی به کاهدان می­زنند. تمام دزدی­ها در تمام دنیا، دزدی­های حسابی کار آدم­های متخصص است. بنابراین اگر فقط به تخصص بچسبیم، این تخصص به نفع مردم نخواهد بود، به ضرر مردم تمام می­شود، می­خواهد به نفع خودش باشد. پس بستگی دارد چه کاری دستش می­دهی، کاری هست که به­راحتی ممکن است یک آدم وسوسه شود یا اصلاً حلال و حرام سرش نشود، آن­جا به­اندازه تخصص، تعهد و تقوا و آگاهی­های اسلامی لازم است. اما یک کارهایی هست که نه، مثلاً کارهای کامپیوتری در تشکیلات شما است، این اگر با اسرار مردم و نظام سر و کار دارد باز باید مراقب باشید چون ممکن است طرف تخصص داشته باشد ولی از این اسرار استفاده کند، اما جایی هست بحث اسرار مردم و امنیتی و این حرف­ها نیست، مثلاً محاسبه فلان کار است، این­جا تخصص بر آن مسئله اولویت پیدا می­کند. بنابراین کلاً این­جوری است که هرچه که یک چیزی احتمال خیانت و صدمه­ای که خیانت می­زند بیشتر باشد، تعهد و تقوا و آگاهی اسلامی باید بیشتر باشد اما از آن طرف یک آدم آگاه غیر متخصص را نباید کار تخصصی دستش بدهی، آن هم حرام است، مثل این­که بگویی فلانی مهندسی سدسازی خوب بلد نیست ولی نماز شب می­خواند، شما بیا این سد را بساز! یعنی چه؟ این خلاف شرع است، این سدی که داری می­سازی جان و مال مردم را به­خطر می­اندازی، این خیانت است. اصلاً آدم متعهد، کاری که تخصص ندارد را نمی­پذیرد، اگر بپذیرد متعهد نیست، بی­تقوا است. یک علامت تقوا و تعهد این است که کاری که بلد نیستی را نباید بپذیری، اگر بپذیری تقوا نداری. این­که همه در انتخابات احساس تکلیف می­کنند و این همه آدم می­دوند ثبت­نام می­کنند، یا اغلب مردم این­جوری هستند که اگر به آن­ها کاری را پیشنهاد کنی، نان داشته باشد، فوری می­گوید بله، کاری ندارد که بلدم یا نه، می­گوید بله به ما در خدمتیم، اصلاً ما از قبل این کارها را وارد بودیم. علتش این است. بنابراین باید محاسبه کرد. تخصص و تعهد مهم است، بعضی جاها باید ببینید کدام مهم­تر است، حتی در مورد شما مقام یک مسئولیتی را می­گویید در خود رهبری، در مسائل فقهی ما هست، می­گویند اگر بین چندتا فقیه هستند که هر کدام در جهتی از دیگری قوی­تر هستند، بین این سه، چهارتا، کدام را رهبر کنیم؟ مثلاً کسی فقهش قوی­تر است، یکی مدیریتش قوی­تر است، منتها او هم فقیه هست، مدیر هست، این­جا باید چکار کرد؟ یا فرض کن یکی شجاع­تره، یکی فلان، حتی این­جا فقها می­گویند بستگی به شرایط کشور دارد، بستگی به شرایط فرد دارد، بعد خلاء و ضعفش را باید با مشاوران و معاونانش تأمین کند. باید دید الان کدام مهم­تر است. ممکن است کسی خیلی فقیه باشد ولی یک مدرسه را هم نمی­تواند اداره کند، ممکن است کسی محفوظات فقهی­اش یک درجه کمتر باشد ولی او می­تواند مدیریت کند، این دومی شایسته است، چون اگر این کار را نکند از بین می­رود، ضرر می­کند. بستگی دارد، یعنی باید دقیقاً نگاه کنی به ضرر و سودش. این هم یک کار تخصصی است، بنده و امثال بنده در کار شما نمی­فهمیم چیست، من در کار خودم می­فهمم، در رشته کار خودم می­فهمم بین ده نفر، هفت، هشت نفر بگویند فلانی یا فلانی؟ من می­گویم فلانی از این جهت، فلانی از آن جهت، فلانی از جهت سوم ولی من حیث المجموع با توجه به شرایط فعلی به­نظرم فلانی. شما هم در کار خودتان این را می­توانید بفهمید. ممکن است شما مثلاً بگویید فلان استان ناامنی و خطر بیشتر است، کسی باید باشد که بتواند جمع کند، باید عرضه داشته باشد، اما حالا فلانی هم هست، فلانی عقلش و اخلاقش بهتر است ولی نمی­تواند مسئله را جمع کند، خب این­جا اولی اولویت دارد چون الان در فلان منطقه، امنیت به خطر افتاده، آن اولویت است، این باید مسئول باشد، حالا این هم باید کسی مثل این­که کمک کند تا خلاءش را جبران کند. اما کاری هست که نه، می­­گویند در استان دیگری بیشتر دعواهای محله­های بالا و پایین با هم سر مسائل فرهنگی و اخلاقی است، سر قلدری نیست، حالا این­جا شما یک مسئول انتظامی قلدر گردن­کلفت خشن بفرست، این اشتباه است، ولو باعرضه، اتفاقاً این­جا ممکن است مسئولی را بفرستی که بگوید این که یکی در گوشش بزنی می­افتد، این­قدر لاغر و نحیف است، اصلاً ابهت ندارد، ولی شعور دارد، اخلاق دارد، می­رود با همین رئیس رؤسای قبایل و عشایر جوری حرف می­زند که کنترل می­کند، این­جا این اولویت دارد. پس یک ملاک داریم. میزان صدمه­ای که ممکن است به مردم، با جامعه عمومی، به اسلام، به مسلمین بخورد، یا میزان فایده­ای که برای این­ها داشته باشد، این در شرایط فرق می­کند، لذا می­گویند اجتهاد هم می­خواهد. ببینید این بحث­ها که به چه کسی کجا مسئولیت بدهیم، مردم به چه کسی رأی بدهند، یک بخشی از آن شرایط حداقلی است که از آن پایین­تر نباید باشد، اما از آن بالاتر چه؟ بستگی به شرایط دارد. مثلاً فرض کنید یک­وقتی اقتصاد اولویت دارد، خب این­جا تخصص اقتصادی­ طرف مهم می­شود، حتی مهم­تر از مثلاً مسئله انتظامی­اش. همین شهید شوشتری که در سیستان و بلوچستان ایشان را ترور کردند (خدا رحمتش کند) ایشان شهید زنده بود، در جنگ هزار بار باید شهید می­شد، در لشکر خود ما هم بود، این شهید شوشتری که رفته بود سیستان و بلوچستان گفته بود مسئله اصلی این­جا چهارتا آدم وابسته نیستند، این­ها اقلیتی هستند، مردم با این­ها نیستند، باید مشکلات مردم را حل کنیم، مثل همه­جا، مسئله­اش امنیت بود، اما راه­حلش اجتماعی بود، رفت تک­تک روستاها و قبیله­ها، عشایر، در خانه­هایشان، گفت باید خدمت کرد، باید خدمت کرد. کردستان این­جوری، آن­جا فلان، هر جا یک مسئله­ای دارد. این است مسئله. خیلی حرف زدیم.

والسلام علیکم و رحمت الله. ببخشید.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha